سناریو دارک💀🖤

سناریو دارک💀🖤

گایز من اینجا داستان های کوتاه دارک میزارم و شما با سلیقه خودتون میتونید تو بخش نظرات ادامشو بنویسید تا بقیه هم از نظر شما استفاده کنن💀🖤

کابوس تکراری

کابوس تکراری

𝐧𝐢𝐥𝐢 · 13:43 1402/05/14

من لوکاس هستم و 17سالمه میخوام راجب

یه کابوس تکراری هر شب براتون بگم.

من وقتی 16سالم بود یه بار یه خواب عجیب دیدم.

خوب دیدم که توی یه جای تاریک دارم همش میدوم و داد میزنم ''کمککک''

و بعدش بایه دختر به نام اما اشنا میشم و باهم تو اون مکان تاریک دنبال راه خروج میگردیم .

این خواب تا یه هفته ادامه پیدا میکرد همش همون صحنه ها همون اتفاقا که بعدش دیگه تصمیم گرفتم به خونوادم بگم

اونا باور نکردن و بعد مدتی من انقدر راجب اون خواب براشون گفتم که منو پیش یه دعا نویس بردن اون گفت هیچ مشکلی ندارم و حتما خرافاته

ولی دقیقا همون شبخوابم یه تغییر کوچیک و وحشتناک کرد.

وقتی با اون دختره لونا دنبال راه خروج میگشتم اون روبه من میکنه و در حالی که  چشماش کلا سیاهه و از دهنش خون میاد بهم میگه نباید به مامان بابات میگفتی باهم راه خروج رو پیدا میکردیم.

من بهش نگاه میکردم و بهم گفت ساعت چنده؟

گفتم نمیدونم ولی تو از کجا میدونی که من به مامان بابام راجب این مووع گفتم؟

اما گف این یه خواب نیست واقعیته

 

تو سقفم یه پسر کوچولو میخوابه

تو سقفم یه پسر کوچولو میخوابه

𝐧𝐢𝐥𝐢 · 13:31 1402/05/14

من امیلام و یه خواهر به اسم لیا دارم ما تازه به یه خونه جدید رفته بودیم و چندین هفته کارگرا در حال کار بودن وقتی نوبت به اتاق من رسید چون در رو دیوارا همه رنگ بودن و منم از شدت بو نمیتونستم اونجا بمونم یه شب رفتم پیش خواهر کوچیک ۵ سالم لیا بخوابم اونم قبول کرد.

وقتی شب رفتم بخوابم خواهرم به سقف خیره شده بود و با یکی حرف میزد.

بهش گفتم لیا چیشده؟باکی حرف میزنی؟بگیر بخواب دیگه

لیا گفت ابجی میتونی بری تو اتاق خواب مامان بابا بخوابی؟

گفتم چرا

لیا گفت اخه اون وقتی تو تو اتاقی اذیت میشه میگه که ازت خوشش نمیاد.

من گفتم چی؟کی؟چرا؟راجب چی حرف میزنی؟

لیا گفت اون پسره

من گفتم کدوم پسره؟

لیا گفت اون پسره که رو سقفم میخوابه

گفتم راجب چی حرف میزنی؟

لیا گف تو سقفم یه پسر کوچولو میخوابه

 

دارک وب

دارک وب

𝐧𝐢𝐥𝐢 · 13:08 1402/05/14

من توی یه خونواده پولدار به دنیا اومدم.

یروز که پدر و مادم خونه نبودن من وارد دارک وب شدم.

اولش هیچی رو جدی نمیگرفتم و همینجوری میچرخیدم.

تا اینکه دیدم دارک وب داره دلقک میفروشه

با خودم گفتم این چه مسخره بازیاییه دلقک اخه هه حالا بزار بخرم ببینم فیکن یا نه 

من دلقک گرون از دارک وب خردیم و نمیدونستم چی در انتظارمه که بعد دو روز وقتی خونه تنها بودم یکی زنگ در رو زد.

رفتم تا در رو باز کنم که با اون صحنه وحشتناک روبه رو شدم.